عباس ذوالقدری

عباس ذوالقدری
سایت قبلی 2baleparvaz.ir
کانال تلگرامی قبلی menbardigital@

امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ (الکافی، ج‏1، ص: 36) یعنی: هر که براى خدا علم را بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت براى خدا، عمل کرد براى خدا، تعلیم داد براى خدا.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ (نهج البلاغه، حکمت 73)
یعنی: کسی که خود را رهبر و امام مردم قرار داد باید قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خود پردازد و پیش از آنکه به زبان تربیت کند، به عمل تعلیم دهد. و آن که خود را تعلیم دهد و ادب کند، به تعلیم و تکریم سزاواراتر است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.

۴۴ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

ذوّاق

در روایت داریم که «إن الله یبغُضُ کُلَّ مطلاقٍ ذَوَّاق» یعنی: خدای متعال دشمن می دارد آن انسانى را که خیلى طلاق در زندگى‏اش هست و زن را بازیچه شهوات خودش قرار داده.

برخی فکر کرده اند منظور از ذوّاق یعنی کسی که چند تا همسر اختیار کند و زنان متعدی داشته باشد حالا چه دائم و چه موقت. اما این حدیث در کتب حدیثی در ابواب مربوط به طلاق آمده است و منظور از «ذوّاق» کسی است که زن می گیرد و طلاق می دهد، مدتی با این است و طلاقش مى‏ دهد، مدتی با یکى دیگر مى‏ رود و آن را هم طلاق می دهد. مدام زن می گیرد و طلاق می دهد.

در متن حدیث هم قبل از کلمه ذواق کلمه «مطلاق» آمده است.

بنابراین نباید توهم کرد که زنان متعدد داشتن ذوّاق بودن است، و هر کسی به دنبال همسر دوم بود ذواق است و به دنبال چشیدن مزه این و آن است. ازدواج خوب است و محبوب خدای متعال. این طلاق است که بد است و حلال مبغوض خداست. و چقدر بد است که کسی مدام ازدواج کند و مدام طلاق بدهد.

قبض و بسط

در بادى نظر گمان مى‏ رود که باسط مقدم بر قابض باشد. و لکن قرآن مجید فرموده است: وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ (یبسط) وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (بقره 245). و در ادعیه نیز قابض بر باسط مقدم است «یا قابض یا باسط».

عین فی ان النفس العاقلة تحدث فی الاربعین غالبا (47)

عین فی ادراک النفس حقائق الأشیاء(28)

عین فی خروج النفس من القوة الى الفعل و فی مخرجها (27)

اربعین کلیمی

نامه ‏ها برنامه ‏ها، ص15:

حال که ماه ذوالقعده در پیش است رندان خدا یک اربعین به زندان مى‏ نشینند، یعنى از اوّل آن تا دهم ذى الحجّه اربعین‏ کلیمى‏ دارند. وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً. خواجه حافظ گوید:

در این درس پرسشى داریم و آن این که دوستان گرامی ام که افتخار در حضورشان را دارم بفرمایند: در این سراى هستى که هستیم آیا هر یک از ما برخى از این سرا هست یا نیست؟

وقتى چنین حالت أعنى خروج از عادت که در درس پیش گفته‏ ایم برایم پیش آمد، مدتى در وضعى عجیب بودم که نمى ‏توانم آن را به بیان قلم درآورم و به قول شیخ شبسترى در گلشن راز:

که وصف آن به گفت ‏وگو محال است             که صاحب حال داند کان چه حال است‏

 در آن حال به نوشتن جزوه ‏اى به نام «من کیستم» خویشتن را تسکین مى‏ دادم، اکنون پاره ‏اى از آن جزوه را به حضور شما بازگو مى‏ کنم:

دعایی برای ادای قرض

شیخ بهایی کتابی دارد به نام « الأربعون حدیثا» که چهل حدیث را در آن مفصلا شرح کرده است. این کتاب مشحون است از فواید لغوی و ادبی و کلامی و حتی ریاضی که جناب شیخ جامعیت خود را در آن به اثبات رسانده است.

ایشان در حدیث شانزدهم این کتاب بدون مقدمه و مؤخره، یک خاطره کوتاه و عجیب از خودشان نقل می کنند و هیچ توضیح دیگری نمی دهند و به حدیث بعد می روند.

متن و ترجمه این بخش از کتاب را در آینجا می آوریم.

دو حکایت

در حکایت است که: جوانى ظریف و زیبا زنى خواسته بود؛ به خانه آورد، و هرچه شرط عروسى بود به جاى آورد. چون شب زفاف بود، شاه را صبر مى ‏برسید تا با عروس در جامه خسبد، و آنچه شرط دامادى است به جاى آرد. چون در جامه خواب بخفتند، حیا در شاه پیدا آمد؛ هرچند کوشید تا با عروس سخنى گوید، یا بازى کند، شرم داشت و خاموش مى ‏بود. اتّفاق را بول بر وى غالب شد، مگر در بستر بول کرد، و بر عروس شاشید.