عباس ذوالقدری

عباس ذوالقدری
سایت قبلی 2baleparvaz.ir
کانال تلگرامی قبلی menbardigital@

امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ (الکافی، ج‏1، ص: 36) یعنی: هر که براى خدا علم را بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت براى خدا، عمل کرد براى خدا، تعلیم داد براى خدا.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ (نهج البلاغه، حکمت 73)
یعنی: کسی که خود را رهبر و امام مردم قرار داد باید قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خود پردازد و پیش از آنکه به زبان تربیت کند، به عمل تعلیم دهد. و آن که خود را تعلیم دهد و ادب کند، به تعلیم و تکریم سزاواراتر است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.

۴۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

راز آن ستاره

کتاب راز آن ستاره، سرگذشت نامه شهید رضا چراغی، گل علی بابایی، ۱۳۱

شهید رضا چراغی

در درس اوّل دانستیم که هر چه مشهود ما است وجود دارد یعنى موجود است بلکه خود وجود است و تا حدّى در مشهودات خود کاوش کردیم و آنها را با یکدیگر سنجیدیم و نتیجه گرفتیم که انسان دانا اشرف از اقسام دیگر است.

مضامین و معارف والایی در ادعیه وجود دارد که در روایات یافت نمی شود. زیرا اهل بیت در گفتگوی مردم سطح خود را تنزل می دانند و مطالب را بیان می فرمودند همانطور که در حدیث نبوی داریم «إنّا مَعاشِرَ الأَنبِیاءِ اُمِرنا أن نُکَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم» اما در گفتگوی با خدای متعال با عالی ترین مراتب وجودی خودشان حرف می زدند.

به عنوان مثال: سیّد بن طاوس در کتاب «المجتنى» آورده است: الدعاء المروى عن مولانا علىّ بن موسى الرضا علیهما السّلام: یَا بَدِی‏ءُ یَا بَدِیعُ ، یَا قَوِیُّ یَا مَنِیعُ ، یَا عَلِیُّ یَا رَفِیعُ ، صَلِّ عَلَى مَنْ شَرَّفْتَ الصَّلَاةَ بِالصَّلَاةِ عَلَیْه

یعنی خدایا صلوات بفرست بر کسی که نماز بخاطر صلوات بر او شرافت یافته است که منظور وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.

این مفهوم که «خداوند نماز را با اشتمال بر درود فرستادن بر انسان کامل شرافت بخشیده است» مفهوم بسیار بلندی است که در روایات دیده نمی شود.

آیه آخر سوره حمد را به دو صورت می شود ترجمه کرد:

راه آنان که به آنها انعام فرمودى، نه راه کسانى که بر آنها خشم فرمودى و نه گمراهان.

راه کسانى که به آنها نعمت دادى، آنان که نه مورد خشم (تو) قرار گرفته ‏اند و نه گمراهند.

 

فرق ترجمه اول با ترجمه دوم در این است که در ترجمه اول سه راه وجود دارد:راه کسانی که نعمت داده شده اند، راه غضب شدگان و راه گمراهان. و ما از خدا می خواهیم که ما را به راه کسانی که نعمت داده است هدایت کند، نه راه غضب شدگان و نه راه گمراهان.

اما در ترجمه دوم یک راه هست، راه کسانی که نعمت داده شده اند که همین ها نه مغضوبند و نه گمراه.

 

منشاء این اختلاف در اعراب کلمه غیر نهفته است.

نحویون در اعراب کلمه غیر شش وجه گفته اند؛ سه وجه در جرّ آن و سه وجه در نصب آن

 

آن سه وجهی در جرّ آن گفته اند:

1- غیر بدل از هم در علیهم باشد.

2- بدل از الذین باشد.

3- صفت الذین باشد.


آن سه وجهی در نصب آن گفته اند:

4- حال هم در علیهم باشد.

5- استثناء منقطع باشد. (چون مغضوب علیهم از جنس منعم علیهم نیست)

6- مفعول به باشد برای «اعنی» مقدّر.( به این معنا که راه کسانی که نعمت داده ای، یعنی نه آنها که غضب کرده ای و نه گمراهان)


که در حالت های یک و دو و سه و چهار نرجمه دوم صحیح خواهد بود و در حالت های پنج و شش ترجمه اول صحیح خواهد بود.


جالب است که اکثر مترجمین محترم به حالت اول ترجمه کرده اند و اغلب مردم هم از خواندن این آیه همین ترجمه اول به ذهنشان متبادر می شود اما ظاهرا ترجمه دوم صحیح تر است.

 

چند تا از ترجمه های دیگر را ذکر می کنم:


آقای فولادوند: راه آنهایى که برخوردارشان کرده ‏اى، همانان که نه درخور خشم ‏اند و نه گم گشتگان.

جناب شیخ حسین انصاریان: راه کسانى [چون پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان‏] که به آنان نعمتِ [ایمان، عمل شایسته و اخلاق حسنه‏] عطا کردى، هم آنان که نه مورد خشم تواند و نه گمراه ‏اند.

 آقای علی موسوی گرمارودی: راه آنان که به نعمت پرورده ‏اى که نه بر ایشان خشم آورده ‏اى و نه گمراه‏ اند.

آقای مجتبوی: راه کسانى که به آنان نعمت دادى- نیکویى کردى- نه راه خشم ‏گرفتگان بر آنها و نه راه گمراهان‏.

حکیم الهى قمشه اى‏: راه آنان که به آنها انعام فرمودى، نه راه کسانى که بر آنها خشم فرمودى (قوم یهود) و نه گمراهان (چون اغلب نصارى).

آیت الله مشکینی: راه کسانى که به آنها نعمت دادى (همانند انبیا و پیروان راستین آنها) آنان که نه مورد خشم (تو) قرار گرفته ‏اند و نه گمراه اند.

خانم طاهره صفارزاده: راه آنانى که نعمت [رستگارى‏] به آنها عنایت فرمودى نه آنان که [به واسطه‏ ى انکار حقّ‏] به غضب الهى گرفتار شدند و نه گمراهان.


اصولی درمعرفت نفس

کلمه 587 از کتاب هزار و یک کلمه علامه حسن زاده آملی

یکى از آثار قلمى این خدوم علم حسن حسن‌ زاده آملى، کتابى به نام دروس معرفت نفس است که به نظم و نضد خاصّى، بالفعل حاوى یکصد و پنجاه و سه درس است که سالیانى براى عزیزانى طالب کمال، تحریر و در محضر انس و قدس آنان تقریر و تدریس مى‌شد.

عصاره و خلاصه بسیارى از مطالب دروس معرفت نفس را به صورت «اصل» درآورده‌ایم که اگر گاه نیاز پیش آید، از این اصول یادآور شویم:

ناصرخسرو به راهی می گذشت 

مست و لایعقل نه چون میخوارگان 

دید قبرستان و مبرز روبرو

بانگ برزد گفت کای نظارگان 

نعمت دنیا و نعمت خواره بین 

اینش نعمت اینش نعمت خوارگان


و امیرالمومنین را گذر بر مزبله‏ ای افتاد که مقداری پلیدی و قاذورات در آنجا بود فرمود: این است آنچه که بخیلان و دنیاپرستان بدان بخل می ‏ورزند. 

وَ قَدْ مَرَّ بِقَذَرٍ عَلَى مَزْبَلَةٍ هَذَا مَا بَخِلَ بِهِ الْبَاخِلُون.

نهج البلاغه  حکمت 195

این الزاهدون؟

یکی از بزرگی پرسید: این الزاهدون فی الدنیا الراغبون فی الآخره؟

پاسخ داد: سخن وارون کن و دست بر هر که خواهی بگذار.

قال بعض المفسرین اتفق الناس کلهم على أن سجودهم لآدم لم یکن سجود عبادة لأنها لغیر اللّه کفر. لکن قال بعضهم: ان آدم کان کالقبلة و السجود للّه تعالى ...

و قیل کان السجود تعظیما لآدم علیه السلام فکان ذلک سنة الأمم السالفة فى تعظیم أکابرها (کتاب مجمع البحرین).

سجده براى آدم سجده عبادت نبوده و آدم به قولى قبله بوده و به قولى ضعیف، سجده براى تعظیم آدم بوده.


- حجة التفاسیر، تعلیقه‏2 ج‏7، ص 396

سؤال می کنند که آیا پیامبر صلى الله علیه و آله در تشهد نماز، بر خود صلوات و نیز سلام می ‏فرستاده یا نه؟

جواب این است که: البته چنین بوده. و دلیل بر این مطلب آنست که: عیسى علیه السلام بر خود سلام کرده آنجا که گفته است: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» (سوره مریم آیه 33).

حجة التفاسیر، تعلیقه‏۲، ج‏۷، ص۴۱۸

مفهوم وجود مشترک معنوی است، نه مشترک لفظی


سه دلیل برای این مدعا وجود دارد:


الف) اینکه وجود قابل تقسیم است به واجب و ممکن. و ممکن الوجود هم قابل تقسیم است به اقسام دیگری. واضح است وحدت مقسم یکی از شرایط صحت تقسیم است و مقسم در همه اقسام حضور دارد به اضافه یک قیدی.


ب) عدم ملازمت در شک بین مفهوم و مصداق.

بسیار اتفاق می افتد که وجود چیزی را ثابت می کنیم سپس در خصوصیات آن شک می کنیم. مثلا آن را قسم خاصی از وجود می دانیم سپس متوجه می شویم که این اعتقاد اشتباه بوده است. با این حال اعتقاد ما به اصل وجود آن شیء از بین نمی رود. پس اگر وجود معنای واحدی نداشت و مشترک لفظی بود باید با تغییر موضوعاتش در اعتقاد ما، معنایش تغییر می کرد، حال آنکه اینگونه نیست.


ج) عدم یک معنا دارد که همان نیستی است. (منظور عدم مطلق است نه عدم مضاف) وجود هم که نقیض عدم است باید یک معنا داشته باشد وگرنه ارتفاع نقیضین پیش می آید.

این دلیل در شرح منظومه به این صورت بیان شده است:

و أنّه لیس اعتقاده ارتفع             اذا التّعیّن اعتقاده امتنع‏