عباس ذوالقدری

عباس ذوالقدری
سایت قبلی 2baleparvaz.ir
کانال تلگرامی قبلی menbardigital@

امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ (الکافی، ج‏1، ص: 36) یعنی: هر که براى خدا علم را بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت براى خدا، عمل کرد براى خدا، تعلیم داد براى خدا.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ (نهج البلاغه، حکمت 73)
یعنی: کسی که خود را رهبر و امام مردم قرار داد باید قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خود پردازد و پیش از آنکه به زبان تربیت کند، به عمل تعلیم دهد. و آن که خود را تعلیم دهد و ادب کند، به تعلیم و تکریم سزاواراتر است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.

۷ مطلب با موضوع «لغت پژوهی» ثبت شده است

الظاظ

 الإلظاظ: الإلحاح على الشی‏ء، و ألظ به، و منه الملاظة فی الحرب. و رجل ملظاظ: ملظ شدید الإیلاع بالشی‏ء، ملج، قال: عجبت و الدهر له لظیظ

 و یقال: رجل کظ لظ، أی عسر متشدد. و التلظلظ و اللظلظة من قولک: حیة تتلظلظ، و هو تحریک رأسها من شدة اغتیاظها. و حیة تتلظى من خبثها و توقدها، و الحر یتلظى کأنه یلتهب مثل النار، و سمیت النار لظى من لزوقها بالجلد، و یقال: اشتقاقه من الإلظاظ، فأدخلوا الیاء کما أدخلوها على الظن فقالوا: تظنیت، و إنما هو: تظننت،
و فی الحدیث: ألظوا بیا ذا الجلال و الإکرام‏
أی سلموا بها و داوموا علیها، أی على هذه الکلمة. [و أما قولهم فی الحر: یتلظى فکأنه یتلهب کالنار من اللظى‏]

 

العین، ج8، ص151

 

الظاظ و الحاح و اصرار در ذات انسان وجود دارد. اما به چه چیزی؟ خوب یا بد؟ به هر چیزی که باشد ارزش انسان را نشان می دهد. در حدیث فرموده اند: الحاح داشته باشید به ذکر یا ذاالجلال و الاکرام.

قال الغزالی:

الفرق بین الرجاء و الامنیه ان الرجاء یکون علی الاصل بخلاف التمنّی،

فمن زرع و اجتهد ثم یقول: ارجوا، فذلک منه رجاء.

و الآخر یزرع زرعا و لایعمل یوما فذهب و نام فاذا جاء وقت الحصاد یقول ارجوا فنقول له: هذه الامنیه التی لا اصل لها.


در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: إِنَّ شِیعَةَ عَلِیٍّ کَانُوا خُمْصَ الْبُطُونِ ذُبُلَ الشِّفَاهِ أَهْلَ رَأْفَةٍ وَ عِلْمٍ وَ حِلْمٍ یُعْرَفُونَ بِالرَّهْبَانِیَّةِ فَأَعِینُوا عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَا


خُمْصَ الْبُطُونِ:

أَخْمَصُ القدم: فرو رفتگی و گودى کف پا را گویند. و رجل خَامِص یعنی مرد لاغر اندام و شکم فر رفته.

خداى متعال می فرماید: «فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ» کنایه از گرسنگی شدید.

در نهج البلاغه خطبه 119 در باره مؤمنان فرموده «خمص البطون من الصّیام» و در وصف حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله در خطبه 158 فرموده «خرج من الدّنیا خمیصا» از دنیا شکم خالى بیرون رفت.

 

ذُبُلَ الشِّفَاهِ:

ذبل اگر صفت نباتات باشد «ذُبُولًا و ذَبْلًا النباتُ» به معنای آب گیاه کم شد و طراوت آن از دست رفت، و اگر صفت شمشیر و نیزه باشد «الرِّماحُ الذَّوَابِل» به معنای نیزه ‏هاى باریک و تیز و برنده است. بنابراین اگر صفت لب و زبان قرار بگیرد به معنای این است که از شدت تشنگی خشک شده و پوست آن نازک گردیده.


ما الفرق بین کلمتی "صوم" و "صیام" ؟


 الصیام : الامتناع عن الطعام والشراب وباقی المفطرات من الفجر حتى المغرب وهی الفریضه المعروفة خلال شهر رمضان المبارک .

قال تعالى: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ" ولم یقل الصوم

 

 أما الصوم: فیخص اللسان ولیس المعده خاصة قول الحق والامتناع عن قول الزور سواء فی رمضان أو غیره


قال تعالى: "فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا ۖ فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا"

 

 "فالصیام" وحده دون ان یرافقه "الصوم" لا یؤدی الغرض المطلوب لقول النبی صلى الله علیه وسلم:

 "من لم یدع قول الزور والعمل به فلیس لله حاجة فی ان یدع طعامه وشرابه."

یک ضرب المثل عربی

فى فصل الزای المکسورة من مجمع الأمثال للمیدانی:

زدها على حبل نیکا، یضرب للرجل الشره. و أصله أن امرأة نظرت إلى أیور حمیر، فقالت: أرونی ذلک، ثم قالت: أرونی ذاک. قیل لها: إن الحمیر لا تنکح على‏ الحبل، و ان زوجک سیزیدک على حبلک نیکا. و لیس شی‏ء من الذکران یأتی الأنثى بعد حملها إلّا الرجل. (ط 1 من الحجرى- ص 283).

هزار و یک کلمه ج‏2/ص 30/ کلمه 217

 

برخی لغات مشکل:

حبل: زن آبستن و حامله أَحْبَلَ‏- إِحْبَالًا [حبل‏] المرأَةَ: آن زن را آبستن کرد

نیک: نَاکَهَا (نَیْکاً) مِنَ الأَلْفَاظِ الصَّرِیحَةِ فى الْجِمَاع فَهُوَ (نَائِکٌ) و (نَیَّاکٌ) و الْمَرْأَة (مَنِیکَةٌ) و (مَنْیُوکَةٌ) على النَّقْصِ و التَّمَامِ

أیور: آلت تناسلی مذکر


حورالعین

علامه حسن زاده آملی درباره حورالعین در کتاب هزار و یک نکته صفحه 533 نکته 712 نوشته اند:

کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ‏  (دخان 54)

وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ‏  (طور 20)

 

هر یک از کلمه حور و عین، صیغه جمع ‏اند که هم جمع مفرد مذکرند و هم جمع مفرد مؤنث. ابن مالک در باب جمع تکسیر الفیه گوید:

فعل لنحو أحمر و حمراء / و فعلة جمعا بنقل یدرى‏

پس حور هم جمع احور است که نعت مذکر است یعنى مرد آهو چشم و میش چشم، و هم جمع حوراء که نعت مؤنث است یعنى زن آهو چشم و میش چشم. و همچنین عین هم جمع اعین است یعنى مرد فراخ چشم، و هم جمع عیناء یعنى زن فراخ چشم که ضم عین بمناسبت یاء تبدیل به کسره شده است و چشمى که هر دو صفت یاد شده در آن جمع شده است خیلى چشم‏گیر است.

 

توضیح:

 عین جمع است. مفرد مذکر آن اعین، و مفرد مونث آن عیناء (معنی: 

فراخ چشم)

حور جمع است. 

مفرد مذکر آن احور، و مفرد مونث آن حوراء (معنی: آهوچشم)


پس در بهشت هم زن حوراء عیناء وجود دارد و هم مرد احور اعین.


فائده لغویة املائیة

فائدة لغویـة إملائیـة:

لا یجتمع عَصَوان* فی کلمة واحدة 

 هذه القاعدة لها فائدة فی الإملاء...

فحرف (ط)   وحرف (ظ) لا یجتمعان فی کلمة واحدة أبداً.

مثال:

اضطر

المضطر 

ضابط

ضغط

ضبط

 وهذا یعنی أنه بمجرد ما یکون فی الکلمة (ط) تعرف أن معها (ضـ) و لیس (ظ).


*(عَصَوان مثنى عصا. القصد أنه لا یجتمع حرفی الظاء والطاء فی کلمة واحدة)