عباس ذوالقدری

عباس ذوالقدری
سایت قبلی 2baleparvaz.ir
کانال تلگرامی قبلی menbardigital@

امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ (الکافی، ج‏1، ص: 36) یعنی: هر که براى خدا علم را بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت براى خدا، عمل کرد براى خدا، تعلیم داد براى خدا.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ (نهج البلاغه، حکمت 73)
یعنی: کسی که خود را رهبر و امام مردم قرار داد باید قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خود پردازد و پیش از آنکه به زبان تربیت کند، به عمل تعلیم دهد. و آن که خود را تعلیم دهد و ادب کند، به تعلیم و تکریم سزاواراتر است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.

۴۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

« سَنُریهِمْ ایاتِنا فِى الاْفاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ...! » (۵۳ / فصلت) 

« به زودى نشانشان مى دهیم آیات آفاقى خود را و آیاتى را که در نفس خود آن‌ها داریم، تا این که برایشان روشن شود که پروردگار حق است...! » 

نظر و سیر در آیات انفسى و آفاقى و در نتیجه آن به خداى سبحان آشنا شدن، از نظر این که حیات ابدى انسانى را در نظر مجسم مى سازد و نیز از نظر این که این حیات بستگى تمام به توحید و نبوت و معاد دارد، از این رو آدمى را به تمسک به دین حق و شریعت الهى هدایت مى نماید و در این هدایت هر دو طریق یعنى سیر از طریق آفاق و از طریق انفس مؤثر و در راهنمایى به دین و ایمان و تقوى هر دو شریک و هر دو نافع اند، ولى نظر و سیر در آیات نفس نافع تر است، زیرا این سیر از اطلاع ذات بر نفس و قوا و ادوات روحى و جسمى و عوارض آن از اعتدال و افراط و تفریط در کار و هم چنین ملکات فاضله و رذیله و احوال پسندیده و ناپسندى که مقارن با آن است خالى نیست و معلوم است که اشتغال آدمى به معرفت این گونه امور و باور داشتن به لوازم آن از قبیل امن یا خطر، سعادت یا شقاوت، درد یا درمان آدمى را از یک موقف نزدیکى به گوش دل مى رساند و وقتى آدمى به دردهاى روحى خود و درمان آن واقف شد به اصلاح آن چه فاسد شده و به التزام به آن چه صحیح است مى پردازد، به خلاف سیر در آیات آفاقى که ندایش به این نزدیکى نیست و این معانى را از راهى دور به گوش دل مى رساند.

نظر در آیات آفاقى و معرفت حاصله از آن، نظر و معرفتى است فکرى و علمى است حصولى، به خلاف نظر در نفس و قواى آن و اطوار وجودى آن و معرفتى که خود از تجلیّات و آثار آن است، که نظر در آن‌ها نظرى است شهودى و علمى است حضورى، علم عارف است به نفس خود. این علم از قبیل مشاهده و عیان است. 

وقتى انسان مشغول مطالعه و سیر در آیات نفس خود شود و ببیند، چگونه به پروردگار خویش احتیاج دارد و چطور در تمامى اطوار و همه شؤون زندگى اش نیازمندى هایى دارد، آن گاه به حقیقت عجیبى برمى خورد، چه مى بیند نفسش وابسته و مربوط به عظمت و کبریا و وجود و حیات و علم و قدرت و شنوایى و بینایى و اراده و محبّت دیگرى است. 

و جمیع صفات و افعال نفسش قطره اى است، از دریایى بیکران و خوشه اى است از خرمنى بى پایان، مخزنى که در بها و روشنى و جمال و جلال و کمال وجود و حیات و قدرت و سایر کمالات غیرمتناهى است.

المیزان ج ۱۱، ص ۲۹۰

مراقبت از نفس

« یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ...! » (۱۸ / حشر) 

« اى کسانى که ایمان آورده اید، بپرهیزید از خدا، باید هر نفسى مراقب باشد که براى فرداى خود چه پیش فرستاده است، بپرهیزید از خدا...! » 

در آیه فوق دستور مى دهد، نفس را زیرنظر گرفته و عملیات صالح او را که سرمایه و توشه فرداى اوست و بهترین توشه تقوى است تحت مراقبت قرار دهند، زیرا براى نفس، امروز و فردایى است. و نفس هر آنى در حرکت و در طى مسافت است و منتهاى سیرش خداى سبحان است چه نزد اوست، حسن ثواب یعنى بهشت. 

بنابراین، بر انسان است، که این راه را ادامه داده و همواره به یاد خداى خود باشد و لحظه اى فراموشش نکند، چه خداى سبحان غایت و هدف است و انسان عاقل هدف را از یاد نمى برد، زیرا مى داند که فراموش کردن هدف باعث از یاد بردن راه است. روى این حساب اگر کسى خداى خود را فراموش کند، خود را هم فراموش کرده و در نتیجه براى روز واپسین خود زاد و توشه اى که مایه زندگیش باشد، نیندوخته است و این همان هلاکت است. 

رسول اللّه صلى الله علیه و آله در روایتى فرمود: « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ یعنى هر که خود را شناخت خداى خود را شناخت!» 


المیزان ج ۱۱، ص ۲۸۱


کلمه 637 از کتاب هزار و یک کلمه علامه حسن زاده آملی

این کلمه رساله اى گرانقدر در تفسیر سوره مبارکه اخلاص تألیف عالم جلیل رجب برسى صاحب کتاب مشارق انوار الیقین فى کشف اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام است که نسخه اى خطى از آن در کتابخانه این داعى، حسن حسن زاده آملى موجود است و به نقل آن در این کتاب هزار و یک کلمه تبرّک مى جوییم.

تا اندازه ‏اى روشن شدیم که در سراى هستى هیچ موجودى در حدّ خود نه ناقص است و نه شرّ، و سخن از نقص و شرّ به قیاس و نسبت پیش مى ‏آید. و شاید در هر یک از این دو مطلب پرسش هاى گوناگون براى دوستانم پیش آید و ایرادهایى در ذهنشان خطور کند، امیدوارم که نوبت طرح آنها برسد و به هر یک پاسخ درست‏ داده شود.

در دفتر ششم مثنوی حکایتی هست که شخصی را در رویا آدرس گنجی دادند و گفتند به فلان جا برو و رقعه ای هست و در آن رقعه نقشه ای و ...  

دید در خواب او شبی و خواب کو

واقعهٔ بی‌خواب صوفی‌راست خو

 

هاتفی گفتش کای دیده تعب

رقعه‌ای در مشق وراقان طلب

 

ترس از مرگ

 هر کس از مرگ مى ترسد در واقع از خودش مى ترسد.

         مرگ هر یک اى پسر همرنگ اوست‏

         آینه صافى یقین همرنگ روست‏

         اى که مى ترسى ز مرگ اندر فرار

         آن ز خود ترسانى اى جان هوش دار

         زشت روى تست نى رخسار مرگ‏

         جان تو همچون درخت و مرگ برگ‏

         از تو رسته است ار نکویست ار بدست‏

         ناخوش و خوش هم ضمیرت از خودست‏

         گر به خارى خسته اى خود کشته اى‏

         ور حریر و قز درى خود رشته اى‏


علامه حسن زاده آملی، انه الحق، ص120

شعر از مولوی، دفتر سوم مثنوی

یکی از اساتید بزرگوارمان -خدا رحمتش کند- محاسبات حروفی و جفری داشتند. می فرمود: سوال کردم که چگونه باید حضور حضرت بقیه الله -سلام الله علیه- تشرف یافت؟ بعد گفت که جواب آمده که:

به توجه تام الی الله!


- علامه حسن زاده آملی، شرح اشارات و تنبیهات، نمط هشتم، ص146

در هر جا و با هر کس تویی و کسی با تو نیست، با تن ها چنانی که تنهایی، خلاصه اینکه جناب خواجه حافظ - قدس سره الشریف - فرمود: 

سرا خالی است از بیگانه می نوش - که جز تو نبود ای مرد یگانه 

«سَنُریهِمْ ایاتِنا فِى الاْفاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ...! » (۵۳ / فصلت) 

«به زودى نشانشان مى دهیم، آیات آفاقى خود را و آیاتى، که در نفس خود آن‌ها داریم...! » 

نفس انسانى کارهایش، جز در خودش انجام نمى شود. چیزى نیست که او را از خودش بیرون و جدا سازد. او جز سیر قهرى و اضطرارى و به عبارت دیگر فطرى درباره مسیر خود کارى ندارد. 

او از هر چیزى که بر حسب ظاهر با آن اختلاط و اجتماع دارد، جدا و بیگانه است، مگر از پروردگار خود، چه او محیط است به باطن و ظاهر نفس و به هر چیزى که با نفس است. 

روى این حساب انسان مشاهده مى کند و درمى یابد که نفسش اگر چه در ظاهر با مردم است، لکن در واقع دائما با پروردگار خود در خلوت است. این جاست که از هرچیزى منصرف و منقطع شده و به سوى خداى خود متوجه مى شود و هر چیزى را از یاد برده و تنها به یاد خدایش درمى آید. این جاست که دیگر چیزى بین او و خدایش حجاب و ستره نمى شود. 

این است، همان حق معرفتى که براى آدمیان میسور و ممکن دانسته شده است و سزاوار است نام آن را خدا را به خدا شناختن نهاد.


المیزان ج ۱۱، ص ۲۹۳


مرتبط

انسان در مسیر زندگى اش اگر چه به هر نقطه اى امتداد داشته باشد، هیچ همّى جز خیر و سعادت زندگى خویش ندارد، اگر چه منافع و عوائد کارش به ظاهر عاید دیگران شود. 

خداى تعالى فرماید:

« اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لاَِنْفُسِکُمْ وَ اِنْ اَسَأْتُمْ فَلَها اگر نیکى کنید، به نفس خود نیکى کرده اید و اگر هم بدى کنید، باز به ضرر خود کرده اید...! » (۷ / اسراء) 

از آیات استفاده مى شود، که طریق انسان به سوى خداوند همان نفس انسان است، زیرا جز خود انسان چیز دیگرى نیست، که طریق انسان باشد، همین خود اوست که داراى تطوراتى گوناگون و درجات و مراحلى است مختلف، روزى جنین، روزى کودک، وقتى جوان و زمانى پیر مى شود و پس از آن در عالم برزخ ادامه حیات مى دهد، و روزى در قیامت و پس از آن در بهشت و یا در دوزخ به سرمى برد. خلاصه این است آن مسافتى که هر انسان از بدو وجود تا انتهاى سیرش که « وَ اَنَّ اِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى! » (۴۲ / نجم) و قرب به ساحت مقدّس بارى تعالى است، آن مسافت را مى پیماید. 

و همین انسان است، که در این خط سیر به هیچ جاى قدم نمى گذارد و هیچ راه تاریک و روشنى را نمى پیماید، مگر این که همه آن‌ها توأم است با اعمال قلبى که عبارت اند از: اعتقادات و امور قلبى دیگر، و هم چنین توأم است، با اعمالى بدنى یا صالح و یا غیر صالح، اعمالى که اثرش چه خوب و چه بد توشه فرداى اوست.


المیزان ج ۱۱، ص ۲۸۲