ابن سینا در طبیعیات شفا آورده است که آب دهان انسان اگر در دهان مار ریخته شود مار را مىکشد به خصوص اگر آب دهان روزهدار باشد.
آب دهان انسان شیرین است، و اگر این آب شیرین از دهان نجوشد زندگی برای انسان تقریبا محال می شود چون غذا نمی تواند بخورد. این آب دهان که برای انسان خیر محض است چگونه برای مار زهر کشنده است.
پس دانسته می شود که زهر مار هم در دهان خودش شیرین است و مایه حیات اوست و برای زندگانی او مفید بلکه لازم و ضروری است. برای موجودات دیگر زهر است.
آهن سفت و سخت است و باید هم چنین باشد. اگر نرم باشد که نمی شود با آن خانه و ماشین و غیره ساخت. استخوان انسان هم به جای خودش همانگونه هست که باید باشد. اما در عالم ماده اگر این آهن به آن استخوان برخورد کند آن را می شکند. نه آهن نقصی دارد و نه استخوان. اما برخورد نباید بکنند. برخورد اگر کنند شر پیدید آید.
آتش باید گرم و سوزاننده باشد تا ما از سرما حفظ شویم و غذای خود با آن بپزیم. پشم و پنبه هم باید نرم و لطیف باشند تا با آن لباس درست کنیم و بپوشیم. هر چیزی در جای خود درست است. و اگر در حد خودش فقط به ان نگاه شود نقصی در آن نیست. آتش در گرم و داغ بودنش و برف در سرد بودنش نقص و عیبی ندارد و کامل هستند.
اما در رابطه با انسان وقتی مقایسه شوند معنی شر پیدا می کنند. مثلا آتش دست را می سوزاند. نه نقصی در دست هست و نه نقصی در آتش، این ضرر و آسیب از اقتضائات عالم ماده است.