عباس ذوالقدری

عباس ذوالقدری
سایت قبلی 2baleparvaz.ir
کانال تلگرامی قبلی menbardigital@

امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ (الکافی، ج‏1، ص: 36) یعنی: هر که براى خدا علم را بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت براى خدا، عمل کرد براى خدا، تعلیم داد براى خدا.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ (نهج البلاغه، حکمت 73)
یعنی: کسی که خود را رهبر و امام مردم قرار داد باید قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خود پردازد و پیش از آنکه به زبان تربیت کند، به عمل تعلیم دهد. و آن که خود را تعلیم دهد و ادب کند، به تعلیم و تکریم سزاواراتر است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.

۳۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

سرمایه سالک

در شب شنبه 30/ 3/ 1349 در قم گفتم:

سرمایه راهرو حضور و ادب است‏            آنگاه یکى همّت و دیگر طلب است‏

ناچار بود رهرو ازین چار اصول‏                ورنه به مراد دل رسیدن عجب است‏

 

و هم در صبح دوشنبه 1/ 4/ 1349 در قم گفتم:

هرکس که هواى کوى دلبر دارد          از سر بنهد هر آنچه در سر دارد

ورنه به هزار چلّه ار بنشیند               سودش ندهد که نفس کافر دارد

 

نامه‏ ها برنامه ‏ها، ص: 31

نعمت بیداری

نامه ای از علامه حسن زاده آملی به شخصی که در ابتدای سیر و سلوک بوده است و در مرحله یقظه و بیداری پا گذاشته است. این نامه برای کسانی که می خواهند وارد سیر و سلوک بشوند بسیار مناسب است. چند دستورالعمل در این نامه برای مبتدیان وجود دارد که موجب سرعت بشیدن به سیر و سلوک می شود ان شاء الله.

 


باسمه تعالى شأنه‏

انیس سفرىّ و جلیس حضرىّ برادر اکبرم: اصغر بن سلیمان خضرىّ سلام اللّه تعالى علیکم و علینا و على عباد اللّه الصالحین.

صباحى که صبّحکم اللّه بالخیر از این بى‏ خبر بى‏خیر التماس دعا داشتى آنچنان ‏که در شوره ‏زار دلم تخم محبّتت را کاشتى. از دیوانه چه آید تا راهنمایى را شاید؟ از ویرانه چه امید آبادى رود؟ و از پژمان چه شکفتگى و شادى ساخته شود؟

اگرچه گفته ‏اند گنج در ویرانه است ولى هر ویرانه را گنج نیست و در آنجا که گنج است یافتنش بى ‏رنج نیست.

الحمد للّه نعمت بیدارى یافتى که ندانم روى از چه تافتى که در بهار عمر به مناى دوست شتافتى؟! آرى:

 

در جوانى کن نثار دوست جان                رو عوان بین ذلک را بخوان‏

 

پیر چون گشتى گران جانى مکن             گوسفند پیر قربانى مکن[1]

 قربان حقیقتت که تا بیدار شدى در راه دیدار شدى. با تضرّع و ادب در پیشگاه دوست معروض دار که:

 

تیرى زدى و زخم دل آسوده شد از آن             هان اى طبیب خسته‏ دلان مرهم دگر

 و با التماس بخواه که: رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ‏ أَنْتَ الْوَهَّابُ[2]

این فیض عظیم را از انفاس قدسى شهر اللّه المبارک در لیلة الجوائز جائزه گرفته‏ اى. هنیئا لارباب النعیم نعیمهم.

بارى بیمار بیدار پیش از آن‏که دست از جان بشوید و منادى حق را لبّیک بگوید، طبیب طلبد و درد خویش را بدو گوید و درمان جوید. از این بنده شرمنده طبیب خواستى و راه چاره جستى، بسان آن تشنه که در طلب آب به دنبال سراب شتافت تا چون رسید جز حرمان چیزى ندید و نیافت کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً[3]

برادرم نعمت بیدارى روزى هر بى‏ سر و پا نمى‏ شود، و این پیک کوى وفا با هر دلى آشنا نمى ‏گردد، و هر مشامى این نسیم صبا را بویا نمى‏ شود، و هر زبانى به ذکر آن گویا نمى‏ گردد. بیدارى مى تلخ ‏وش است، با هر کامى سازگار و گوارا نیست چه أمّ الخبائث است هرکه آن را نوشیده است بلکه اندکى از آن چشیده است از مشتهیات نفسانى حتّى از حور و غلمان چشم پوشیده است و دست کشیده است، آرى:

 

آن تلخ‏ وش که صوفى أمّ الخبائثش خواند             اشهى لنا و احلى من قبلة العذارى[4]

 حالا که آمدى گویمت: وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ[5] که: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَ‏ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ[6] ...

چه خواهى که ندارى و براى تو نیست؟ اگر طالب مقام محمودى: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً[7]. اگر عاشق مواقف شهودى: أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ[8].

اگر دستورالعمل خوراک خواهى الحمد للّه همه ما در سر سفره عالم غیر معلّمیم، مى‏ دانیم که چه کاره‏ایم احتیاج به دستور نداریم. شیخ أجلّ سعدى گوید: «حکیمان دیردیر خورند، و عابدان نیم ‏سیر، و زاهدان تا سدّ رمق، و جوانان تا طبق برگیرند، و پیران تا عرق کنند، امّا قلندران چندان‏که در معده جاى نفس نماند و بر سفره روزى کس».

جوانا خدا پیرت کناد ببین تا از کدامین صنفى؟ خداى عزّ و جلّ فرماید: وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ[9]

آخر سوره مبارکه فرقان از وَ عِبادُ الرَّحْمنِ تا پایان آن را بخوان و نصب العین خود گردان، لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً[10]

کتمان را تشدید کن و پیمان را تسدید. مواظب مراقبت باش و مراقب حضور و عبادت تا عبد اللّه شوى و عند اللّه شوى و مشمول کریمه: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ[11] گردى.

مردى به آفتاب یمنى، اویس قرنى گفت: مرا اندرزى کن، آن جناب گفت: فرّ إلى اللّه. این کلام کامل را از کتاب اللّه اقتباس کرد که نوح نبىّ علیه السّلام به مردم فرمود: فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ[12]. آرى سخن از قرآن باید آموخت و دهن از فرقان باید گرفت.

یک نفس از نفس ایمن مباش که دشمنى سخت رهزن و رهزنى سخت دشمن است. همواره در کمین است و اقتضاى طبیعتش این است. از شهوت و از شهرت بپرهیز و از معاشر ناجنس بخصوص از نفس بگریز که:

 

نخست موعظه پیر مى‏فروش این است             که از معاشر ناجنس احتراز کنید

 دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش. با همه مهربان باش و از همه گریزان باش. یعنى با همه باش و بى‏ همه باش. خداشناس باش در هر لباس باش. تو که سلیمان‏ زاده ‏اى حشمت دار، تو که صدیق حسن ‏زاده ‏اى وحشت دار.

قرآن صورت کتبیّه انسان کامل- اعنى حقیقت محمّدیه صلّى اللّه علیه و آله و سلم است ببین تا چه‏ اندازه بدان قرب دارى. رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلم فرمود: انّ هذا القرآن مأدبة اللّه[13] بنگر بهره ‏ات از این مأدبه تا چه ‏حد است.

ولى اللّه أعظم امام اوّل علیه السّلام به فرزندش محمّد بن حنفیه اندرز همى کرد که:

درجات بهشت به عدد آیات قرآن است و در رستاخیز به قارى قرآن گویند بخوان و بالا برو، و بعد از نبیّین و صدّیقین کسى در بهشت به رتبت وى نیست.

و اعلم أن درجات الجنة على عدد آیات القرآن فإذا کان یوم القیامة یقال لقارئ القرآن اقرأ وارق فلا یکون فى الجنة بعد النبیین و الصدّیقین ارفع درجة منه[14] این‏ بیان وصى چون آن کلام نبى بسیار کوتاه و بلند است، خداى متعالى داند که ارزش آنها چند است.

از امل چشم پوش و در عمل کوش. مرد جستجوى باش نه گفتگوى. از دریا بخواه نه از جوى. از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار. سبکبار باش نه سبکسر و سبکسار. خروس در سحر به ذکر قدّوس سبّوح در خروش است، کم از خروس مباش، چون به خروش آمدى بدان که بهترین عطاى دوست لقاى اوست، مترصّد باش که:

 

گدایى گردد از یک جذبه شاهى             به یک لحظه دهد کوهى به کاهى[15]

 این چند جمله بالعجاله تحریر شد. اگر مجال شد و حال مساعد شد، و عقل را در آنگاه تدبیر بود، و رأى منیر پیر عشق امضاء کرد، و تقدیر قضاء موافق آمد مى ‏توان کلماتى بر آن افزود، تا ببینیم. ولى برادرم تو را حال است و مرا مقال، این کجا و آن کجا؟ تو را سوز است و مرا ساز آن کوه است و این صدا، قصه این کوتاه است و آن دراز.

ببین کار به کجا کشید که کلاغى رهبر شد و چلاقى دستگیر، جغدى سخنور شد و پشه ‏اى دلیر، نعوذ باللّه من سبات العقل و خفّته[16]

و السّلام على من اتّبع الهدى‏

قم- حسن حسن ‏زاده آملى‏

جمعه 9 شوال 1389 ه ق 28/ 9/ 1348 ه ش‏

 


 پاورقی:

[1] مثنوى نان و حلوا، شیخ بهائى.

[2] آل عمران/ 9

[3] نور/ 40

[4] دیوان حافظ.

[5] شورى/ 16

[6] فصّلت/ 31

[7] إسراء/ 80

[8] فصّلت/ 54

[9] أعراف/ 32

[10] طلاق/ 2

[11] قمر/ 56

[12] ذاریات/ 51

[13] وسائل الشیعة، ج 6، ص 168، باب وجوب تعلم القرآن و التعلیم.

[14] وافى، ج 14، ص 65، ط رحلى.

[15] گلشن راز.

[16] نهج البلاغه، ص 346.

شیخ اکبر در جفر جامع فرماید:

من تلا بسم اللّه الرحمن الرحیم، عدد قواه‏ الظاهرة و هى 786، ثم صلّى على النبى و آله 132، فإنه لا یسأل اللّه شیئا إلا اعطاه، و إن واظب على ذلک یوشک أن یکون مستجاب الدعوة.

 

 ترجمه:

هر کس بسم الله الرحمن الرحیم را 786 مرتبه بگوید و سپس 132 مرتبه صلوات بفرستند دعایش مستجاب خواهد شد. و اگر بر این عمل مداومت کند مستجاب الدعوه خواهد شد.

 

علامه حسن زاده آملی این مطلب را در پنج جا از آثارشان نقل کرده اند که نشان دهنده اهمیتی است که ایشان برای این دستورالعمل قائل هستند.

هزار و یک کلمه ج‏3 ص384 کلمه 343

هزار و یک کلمه ج‏4 ص489 کلمه 382

هزار و یک کلمه ج‏6 ص28 کلمه 561

هزار و یک کلمه ج‏6 ص370

هزار و یک نکته 260 نکته 501

 

 


سلسله عرفای عصر حاضر

برای اطلاعات مفصل این مطلب خوانده شود.

 سید مرتضی کشمیری رضوان الله علیه به این شعر خیلی علاقه داشتند و زیاد آن را می ‏خواندند و با آن خیلی مبتهج و مسرور می شدند.


ذا شئت ان ترضی لنفسک مذهبا

ینجیک یوم الحشر من لهب النار


(اگر خواستی برای خودت مذهبی برگزینی که تو را روز قیامت از زبانه های آتش جهنم نجات دهد)


فدع عنک قول الشافعی والمالکی

و نعمان والمروی عن کعب الأحبار


(پس قول شافعی و مالکی و نعمان و آنچه از کعب الاحبار است را رها کن) 


و خذ بأناس قولهم وحدیثهم

روی جدنا عن جبرئیل عن الباری


(و از گروهی قول و حدیثشان را بپذیر که حدیث هایشان را از جدشان رسول الله از حضرت جبرئیل از خداوند متعال نقل می کنند)


انگیزه های حفظ قرآن

ممکن است برخی قرآن را حفظ کنند برای اینکه مدرک دریافت کنند یا آن را وسیله درآمد سازند. یا اینکه به واسطه حفظ آن بر دیگران برتری جویی کنند. اما همه اینها نیت ها و انگیزه های فاسدی هستند. 

برخی هم به عنوان یک کاری برای پر کردن اوقات فراغت مشغول حفظ قرآن می وشند که البته هر چند این نیت فاسد نیست اما غیر الهی است و کسانی که نیت غیر الهی دارند در اثنای کار سست می شوند و به مقصود نائل نمی شوند.

اما بهترین نیت برای حفظ قرآن چه می تواند باشد؟

در پاسخ به چند مورد اشاره می کنیم:


برای عمل کردن به دستورات آن و قربت به خدای متعال

 امام صادق علیه السلام فرمود: بر شما باد به قرآن پس بیاموزید آن را، زیرا برخى از مردم هستند که قرآن را بیاموزند که گفته شود: فلان کس قرآن خوان است، و برخى براى آوازه ‏خوانى آن را یاد گیرند که بگویند: فلانى خوش صدا است، و در اینها خیرى نیست، و برخى هستند که آن را یاد گیرند و دستورات آن را در شب و روز انجام دهند، و برایشان مهم نیست که کسى بداند یا نداند.

عَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَتَعَلَّمُوهُ فَإِنَّ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَعَلَّمُ الْقُرْآنَ لِیُقَالَ فُلَانٌ قَارِئٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَتَعَلَّمُهُ فَیَطْلُبُ بِهِ الصَّوْتَ فَیُقَالُ فُلَانٌ حَسَنُ الصَّوْتِ وَ لَیْسَ فِی ذَلِکَ خَیْرٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَتَعَلَّمُهُ فَیَقُومُ بِهِ فِی لَیْلِهِ وَ نَهَارِهِ لَا یُبَالِی مَنْ عَلِمَ ذَلِکَ وَ مَنْ لَمْ یَعْلَمْهُ

الکافی، ج‏2، ص: 609


تعظیم و اجلال قرآن کریم

سید بن طاووس در نصیحتی به فرزندش می گوید: قرآن را براى تعظیم و تجلیل مقام قرآن حفظ کن و از بر نما.

و احفظه جمیعه بعد ذلک التعظیم و الاجلال.

کشف المحجة لثمرة المهجة، ص: 184


تعظیم شعائر

با توجه به اینکه قرآن کریم در زمان بسیار مهجور واقع شده و مردم نسبت به آن کم لطف هستند بسیار شایسته است مومن از روی غیرت دینی به حفظ آن قیام کند و به تعلیم و تعلم آن مشغول شود تا یکی از شعائر بزرگ الهی بلکه مهم ترین آنها را تعظیم کرده باشد و امید داشته باشد که از این راه مورد لطف خدای متعال قرار بگیرد.


تبلیغ دین با امر به معروف و نهی از منکر

 یکی از مهمترین اهداف حفظ قرآن،  شناخت آیات موضوعی قرآن در انجام فریضه ی واجب امر به معروف و نهی از منکر و بیدارسازی دلهای خفته است. به همین دلیل حافظ قرآن باید موقعیت مکانی عبارات قرآن را بشناسد و بیابد. فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا (سوره مبارکه مریم، آیه 97)


رئوس ثمانیه

در میان علمای گذشته مرسوم بوده است که در ابتدای تعلیم هر علمی و پیش از ورود در مباحث آن، هشت مطلب را درباره آن علم بیان می کردند. که به آن رئوس ثمانیه می گفتند. این موارد عبارتند از: 

1)غرض علم

2)فایده علم. (منفعت)

3) سمه علم. (وجه تسمیه)

4) جنس علم. (آیا از علوم عقلی است یا نقلی؟ آلی است یا أصالی؟ توصیفی است یا دستوری؟ و ...)

5)مدوّن علم. (مولف و مؤسس)

6) قسمت و تبویب (فهرست ابواب)

7) مرتبه علم. (قبل از چه علوم و بعد از چه علومی باید فرا گرفته شود)

8) أنحاء تعلیمیه. (شیوه های تعلیم آن علم است که یکی از چهار قالب «تحدید؛ تعلیم مطلب از طریق تعریف کردن »، «تقسیم؛ تکثیر از اعم به اخص مثلا تقسیم انسان به مذکّر و مؤنّث »، «تحلیل؛ عکس تقسیم است »، «برهان؛ بیان مطلب از طریق قیاس » می باشد)

 

بعدها توسط برخی بزرگان همچون ملاصدرا «تعریف علم» و «موضوع علم» هم به این هشت مورد اضافه شد.


رئوس ثمانیه غیر از اجزای علوم است. اجزای علوم عبارتند از موضوع، مسائل و مبادی.


اما اینکه رئوس ثمانیه همان فلسفه علوم است یا خیر، دو دیدگاه وجود دارد.  گروهی از علما ازجمله آیت الله جوادی آملی بر این باورند که: «آنچه تحت عنوان فلسفه علم، مطرح می‌گردد در واقع، کاوش پیرامون علل غایی، فاعلی، صوری و مادی علوم مختلف است و این همان چیزی است که از هنگام تدوین علوم به صورتی هر چند مختصر، در بَدوِ ورود به هر علم تحت عنوان رؤوس ثمانیه علم به بحث گذارده شده است».

اما عده ای دیگر مثل حجه الاسلام خسرو پناه در مقاله فلسفه فلسفه اسلامی، بعد از این که شش دلیل برای تمایز رؤوس ثمانیه با فلسفه علوم می‌آورند به این نتیجه می‌رسند که: « ففلسفه‌های مضاف، تخصصی یافته و پیشرفته رؤوس ثمانیه نیستند و مانند علم اصول فقه که زمانی مقدمه فقه نگاشته می‌شد و سپس توسعه یافت و دانش مستقلی شد نیست». ایشان در جایی دیگر رابطه رئوس ثمانیه و فلسفه علوم را عموم و خصوص من وجه دانسته است.

گفته شده: اسامی انبیائی که در قرآن کریم ذکر شده است ۲۵ تاست. حضرت خاتم الانبیاء محمد (ﺻﻠّﻰ ﺍلله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠّﻢ)، ﺁﺩﻡ، ادﺭﻳﺲ، ﻧﻮﺡ، ﻫﻮﺩ، ﺻﺎﻟﺢ، اﺑﺮﺍﻫﻴﻢ، ﻟﻮﻁ، اسماعیل، اﺳﺤﺎﻕ، ﻳﻌﻘﻮﺏ، ﻳﻮﺳﻒ، ﺃﻳّﻮﺏ، ﺷﻌﻴﺐ، ﻣﻮﺳﻰ، ﻫﺎﺭﻭﻥ، ﻳﻮﻧﺲ، ﺩﺍﻭﺩ، ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ، اﻟﻴﺎﺱ، ﺍﻟﻴﺴﻊ، ﺯﻛﺮﻳّﺎ، ﻳﺤﻴﻰ، ﻋﻴﺴﻰ، ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ (علی نبینا و آله و ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ)


نکته۱: حضرت ادریس همان الیاس است. که اول به نام ادریس بود، مدتی غیبت کرد و بعد به نام الیاس ظهور کرد و بعد از مدتی زندگی درگذشت. به آیات « وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ ۚ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا * وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا»(مریم ۵۶و۵۷) و «سَلَامٌ عَلَىٰ إِلْ یَاسِینَ»(صافات۱۳۰) دقت شود.


نکته۲: جناب لقمان پیامبر نبوده است. در روایت داریم که خدای متعال حکمت و نبوت را بر آن جناب عرضه کرد تا هر کدام را خواست برگزیند که ایشان حکمت را برگزید. از این روایت پاسخ خوبی به تفکیکی ها داده می شود که معلوم می شود حکمت چیزی غیر از تعالیم وحیانی است.

گفتگوی یوسف و زلیخا

زلیخا گفت: ای یوسف نیکو مویی داری! گفت: اول چیزی که در خاک ریزد مو باشد. گفت: ای یوسف نیکو رویی داری! گفت: نگاریده‌ی حق در رحم مادر است. زلیخا گفت: صورت زیبای تو تنم را بگداخت! گفت: شیطانت مدد می دهد و می فریبد. گفت: ای یوسف آتشی به جانم افروختی، شرر آن بنشان! گفت: اگر بنشانم خود در آن سوزم. گفت: تشنه را آب ده که از تشنگی خشک شده. گفت: کلید به دست باغبان و باغبان سزاوارتر بدان. گفت: ای یوسف خانه آراسته و خلوت ساخته ام خیز تماشا کن. گفت: از تماشای جاودانی و سرای پیروزی بازمانم. گفت: ای یوسف دستی بر این دل غمناک نه و این خسته عشق را مرهمی نه! گفت: به رب خود خیانت نکنم و حرمت برندارم. 


- تفسیر کشف الاسرار خواجه عبدالله انصاری

معامله ای با خدا

و تو ای خدای من، در کتاب استوارت گفته ای که توبه را از بندگانت می پذیری، از بدی ها می گذری، و توبه کنندگان را دوست داری. پس همانگونه که وعده دادی توبه ام را بپذیر، و چنان که ضمانت نمودی از بدی هایم درگذر، و همان سان که شرط کردی محبّت خودت را بر من واجب کن. من نیز - ای خدای من - با تو شرط می کنم که دیگر به آنچه تو نمی پسندی باز نگردم، و ضمانت میدهم که به آنچه نزد تو نکوهیده است، بر نگردم، وبا تو پیمان می بندم که همه گناهان را ترک کنم.

صحیفه سجادیه، دعای 31، فرازهای 15 و 16