وجود است که مشهود ما است؛ ما موجودیم و جز ما همه موجودند؛ ما جز وجود نیستیم و جز وجود را نداریم و جز وجود را نمی یابیم و جز وجود را نمی بینیم.
وجود را در فارسى به هست و هستى تعبیر می کنیم. در مقابل وجود عدم است که از آن به نیست و نیستى تعبیر می شود. و چون عدم نیست و نیستى است پس عدم هیچ است و هیچ، چیزى نیست تا مشهود گردد و اگر بحثى از عدم پیش آید به طفیل وجود خواهد بود. پس وجود است که منشأ آثار گوناگون است و هر چه که پدید می آید باید از وجود باشد نه از عدم. و من بدیهی تر از این درس چیزى نمی دانم.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ* الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ
نگارنده را شیوه و برنامه این بود که هرگاه از حوزه علمیه تهران یا قم به آمل می آمد با دوستانى در آنجا، چند حلقه تدریس و تحقیق داشت. این دروس معارف عقلى و اصول علمى که چشمه هایى از منبع حیات لایزالى، و گوهرهائى از خزائن وسائط فیض الهى است، اثرى است که از برکت محفل آن تشنگان آب زندگانى، به رشته نوشته درآمد.
مثنوى را چون تو مبدأ بوده اى گر فزون گردد تواش افزوده اى
همّت عالى تو اى مُرتجى می کشد این را خدا داند کجا
کان لِلّه بوده اى در ما مَضى تا که کان اللّه له آمد جزا
هرکش افسانه بخواند افسانه ایست و آن که دیدش نقد خود فرزانه ایست
امید است که مردم صاحبنظر را اثرى مؤثر و مستعدین را مأدبه اى با فائده و مائده اى با عائده بوده باشد. افتتاح آن، پنجشنبه سوم محرم هزار سیصد و نود و پنج هجرى قمرى مطابق بیست و ششم دیماه هزار و سیصد و پنجاه و سه هجرى شمسى بود. در این دروس معرفت نفس اعنى خودشناسى، طریق معرفت به ماوراى طبیعت و به خداشناسى است که مرآت و مرقات جمیع معارف است؛ وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ.
دروس معرفت نفس عنوان یکی از کتب نفیس علامه حسن زاده آملی است که شامل صد و پنجاه و سه درس است. تصویر زیر صفحه اول این کتاب است که حضرت علامه با دستخط زیبای خود تقریظی بر کتاب خودشان نوشته اند و در اهمیت موضوع معرفت نفس داد سخن داده اند.
مفهوم وجود بدیهی است. و نیازی به واسطه شدن چیز دیگری برای تعریف ندارد.
دلیل:
1- زیرا در تعریف حقیقی، معرَّف باید از معرِّف اظهر و اجلی باشد و هیچ چیزی از وجود اظهر و اجلی نیست.
2- مفهوم وجود بسیط است و مرکب نیست. و تعریف حقیقی برای ماهیات مرکب از جنس و فصل و عرض خاصه می آید که وجود از هیچ یک از اینها برخوردار نیست.
بنابراین هر چه در تعریف وجود در کتابها گفته اند از قبیل شرح الاسم (تعریف لفظی) است نه تعریف حقیقی.
توضیح بیشتر:
اینکه گفته شد مفهوم وجود بدیهی است، یعنی نظری نیست. مفهوم نظری آن مفهومی است که انسان یک تصور اجمالی از آن دارد و تبیین کامل تر آن به کمک مفاهیم بسیط تر میسر می شود. اما مفهوم بدیهی خود به خود و بدون وساطت مفهوم دیگر برای انسان روشن است.
مطالعه بیشتر:
«ضَرَ» به معنای ضرر و زیان در هر چیزی است، اما «ضُرّ» به معنای ضرر و زیان در جسم انسان است فقط، مثل بیماری
از افادات زمخشری در کشاف
از این کد زمخشری که خودش سنّی است معنای این آیه معلوم می شود که «وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»(انبیاء ۸۳) که آن ابتلای حضرت ایوب، بیماری جسمی بوده است، بر خلاف آنچه برخی مفسران اهل سنت نسبت بیماری روحی و روانی به آن بزرگوار داده اند.
در مکتب اهل بیت ثابت شده و دلایل عقلی هم اقامه شده که انبیاء از هر چیزی که منافات با وظیفه دعوت تبلیغی شان داشته باشد منزه هستند.
ﺍﻟﻔﺮﻕ ﺑﻴﻦ ﺍﻟﻀَﺮّ- ﺑﺎﻟﻔﺘﺢ- ﻭ ﺍﻟﻀُﺮّ- ﺑﺎﻟﻀﻢ- ﺃﻥﱠﱠ ﺍﻟﺄﻭّﻝ ﻫﻮ ﺍﻟﻀَﺮﺭ ﻓﻰ ﻛﻞّ ﺷﻰ ﺀ ﻭ ﺍﻟﺜﺎﻧﻰ ﺍﻟﻀﺮﺭ ﻓﻰ ﺍﻟﻨﻔﺲ ﻣﻦ ﻣﺮﺽ.
ﻛﺬﺍ ﻗﺎﻝ ﺍﻟﺰّﻣﺨﺸﺮﻯٌ ﻓﻰ ﺍﻟﻜﺸّﺎﻑ.
نهرهای بهشتی که در قرآن آمده:
کوثر که مخصوص رسول الله صلى الله علیه و آله است:
إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ
و چهار نهر برای متقین و پرهیزکاران:
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ الایه (محمد۱۵)
دو چشمه برای اهل خوف و خشیت:
«وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» تا «فِیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ» (الرحمن۴۶-۵۰)
و دو چشمه برای اهل یمین:
«فِیهِما عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ» (الرحمن ۶۶).
رحیق مختوم برای ابرار و چشمه تسنیم برای مقربان:
«إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ» تا «یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ» (مطففین ۲۲-۲۸)
دو چشمه برای اهل بیت، کافور و زنجبیل یا سلسبیل:
إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً (هل اتی۵).
[منظور از ابرار در این آیه حضرت امیر و حضرت زهرا و امامان حسن و حسین علیهم السلام هستند که سه روز افطارشان را به مسکین و یتیم و اسیر دادند و این آیات در شأن باعظمتشان نازل شد]
شیخ جعفر ناصری فرموده اند:
به منظور فراهم شدن مقدمات زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام خواندن این آیه مفید است:
« بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ »
(سوره نمل/ ۸)
خواندن این آیه هم باعث توفیق تشرف میشود و هم کیفیت زیارت را بالا می برد.
با خواندن این آیه برکات زیارت حضرت هم زیاد می شود. کسی که خواندن این آیه را ادامه دهد، مانند پر کاه می برندش.
قبل از رفتن به زیارت بخصوص مواقعی که انسان می بیند خیلی وقت است نشده برود و توفیق پیدا نکرده که برود، خواندن این آیه اثرگذار است.
الحمد: در میان مترجمان قرآن در ترجمه این لفظ اختلاف نظر وجود دارد. آیا معنای حمد، سپاس است یا ستایش؟ سپاس به معنای شکر و قدردانی از نعمت داده شده است، اما ستایش در جایی است که ما یک کمالی را در چیزی می یابیم و فارغ از اینکه آن کمال نفعی هم عاید ما می شود یا نمی شود آن کمال را می ستاییم. مثلا می گوییم به به فلان شخص دارای سخاوت است. برخی مترجمان این واژه را در این آیه سپاس ترجمه کرده اند برخی هم ستایش. برخی هم با توجه به اینکه استعمال لفظ در اکثر از یک معنا جایز است فرموده اند این لفظ همزمان می تواند دو معنای سپاس و ستایش را داشته باشد و شاید حتی معانی دیگری هم بشود از آن استفاده کرد.
الذین انعمت علیهم چه کسانی هستند؟
در آیه 69 سوره نساء نام چهار گروه از کسانی که خدای متعال به آنها نعمت داده است ذکر شده است. انسان در حال خواندن این سوره و این آیه در ضمیر خود می تواند این چهار گروه را اراده کند.
و نیز می تواند راه همه کسانی که اهل توحید بوده اند از بزرگان طریق معرفت نفس و یا از عرفا و واصلان به حقیقت عبودیت را یاد کند و از خدای متعال بخواهد که او را هم به همان راهی که آنها پیموده اند رهنمون شود.