دروس معرفت نفس - درس شانزدهم
تا اندازه اى روشن شدیم که در سراى هستى هیچ موجودى در حدّ خود نه ناقص است و نه شرّ، و سخن از نقص و شرّ به قیاس و نسبت پیش مى آید. و شاید در هر یک از این دو مطلب پرسش هاى گوناگون براى دوستانم پیش آید و ایرادهایى در ذهنشان خطور کند، امیدوارم که نوبت طرح آنها برسد و به هر یک پاسخ درست داده شود.
اینک با اندک توجهى تصدیق مى فرمایید که اگر چه هیچ چیز در حدّ خود ناقص نیست و به نسبت با دیگرى این ناقص و آن کامل است، ولى ارزشى که کامل دارد و قدر و رتبه اى که عالى دارد براى ناقص دانى نیست، مثلا میوه تا بر درخت نرسیده است کسى دست به سوى آن دراز نمى کند و صنعتگرى که در صنعت خود به کمال نرسیده است کسى به سویش نمى رود و یا اگر برخى نادانسته به او رجوع کرده اند براى بار دوم ترکش مى گویند، و آن صنعتگر در اجتماع رونق نمى یابد، به قول جناب نظامى در نصیحت فرزند خود محمد نظامى در کتاب لیلى و مجنون:
می کوش به هر ورق که خوانى تا معنى آن تمام دانى
در علم چو تو تمام گردى نزد همه نیک نام گردى
پالانگرى به غایت خود بهتر ز کلاهدوزى بد
خطّاطان بسى آمدند، کجا آن شهرت ابن مقله و یاقوت مستعصمى و میرعماد حسنى و نیریزى و درویش و گوهرشاد خانم و مریم بانو و اشباه آنان را یافته اند.
سخن سرایان بسیار در هر عصرى بوده اند و هستند ولى کجا آن شهرت جهانى فردوسى و سنایى و نظامى و ملّاى رومى و سعدى و حافظ و نظایرشان را پیدا کرده اند، مىبینید این دو بیتی هایى که از سوز سینه بابا طاهر عریان چون شعله هاى آتش و چون آب زلال است چگونه جهانگیر شده است و بسیارى از آنها به صورت ضرب المثل در زبانها سایر است؟
و همچنین دیگر طبقات در هر دانش و هر فنى و در هر صنعت و هنرى، آن که به کمال رسیده است خواهان او بسیار بودند و خود توانست خدمت شایان به اجتماع کند و نام و اثر بزرگ از خود به یادگار گذارد، آیا نه چنین است؟
بنابراین شما فرزندان و دوستان گرامى من هم اکنون در پى تحصیل کمال بوده باشید تا آتی هاى سعادتمند داشته باشید زیرا که باور کرده اید هر چیز تا به کمال نرسیده است قدر و قیمت ندارد، باید از همسالان و همزادان خود که شب و روز را به بیکارى و ولگردى و هرزگى به سر مى برند سخت دورى گزینید که رهزن شمایند، این گروه روى سعادت را نخواهند دید، چند روزى در مقام خیال به تازگى رنگ و رخسار خود سرگرم و به پوشاک هاى گوناگون بوقلمونى و طاووسى دل خوشند و به زودى نه آن را دارند و نه این را و نه کمالى تحصیل کرده اند که بدان دل گرم باشند، ناچار بعدا یا باید تن به گدایى در دهند و یا به دزدى و دیگر بیچارگی ها مزاحم اجتماع باشند و زندگى را بگذرانند. با آنان همنشین نشوید که هم از اکنون به شما بگویم نطفه و مربّى و اجتماع و معاشر از اصولى اند که در سعادت و شقاوت انسانى دخلى بسزا دارند.
جوانا سر متاب از پند پیران که پند پیر از بخت جوان به
البته در اصول نامبرده و دیگر اصول انسانى سخن به میان مى آید و بحث آنها فرا مى رسد.
یک پزشک زحمت کشیده انسان را در نظر بگیرید؛ او به هر شهرى قدم نهد با یک قلم و چند برگ کاغذ به دیدن چند بیمار و نوشتن چند نسخه در مدّت کمى مردم آن شهر را به سوى خویش مى کشاند و از هر آشنایى آشناتر و از هر عزیزى گرامى تر مى شود. این موقعیت میوه درخت وجود اوست که آن درخت را از اوان نهال بودنش درست به بار آورده است؛ و این کمال ذاتى است که چون طراوت چهره و لباسهاى الوان دستخوش فرتوتى و کهنگى نمىگردد.
این ادیسون مخترع برق اگر چون همسالان نابخردش روزگار مى گذرانید و سرگرم به خوش گذرانی ها و بیهودگی ها مى بود از چه رو مى توانست سرمایه هوش و بینش خود را به کار ببرد و از نور اندیشه خود به جهانیان نور دهد؟! باید دوستانم از روش نابخردان همواره دورى گزینند و بدانند که اکثر بزرگسالان عصر ما به حدّ بلوغ نرسیده اند و در راه آن نیستند و بکوشند که هر روزشان بهتر از روز پیش باشد.