قیمت انسان
ابو العلاء المعری شعر معروفی دارد که در آن شبهه ای مطرح می کند و آن اینکه دست انسان که دیه اش 500 مثقال طلاست، چگونه است که برای یک ربع دینار دزدی، همین دست را قطع می کنند!
می گوید: «ید بخمس مئین عسجد ودیت / مابالها قطعت فی ربع دینار»
یک بیت شعری را به مرحوم سیدمرتضی علم الهدی نسبت می دهند که در پاسخ او با همان وزن و قافیه سروده است:
«عز الامانة اغلاها و ارخصها / ذل الخیانة فافهم حکمة الباری»
یعنی عزت امانت است که ارزش دست را بالا برده است، وگرنه ذلت خیانت آن را ارزان می کند پس بفهم حکمت باری تعالی را.
ابن جوزی هم همین جواب را با عبارت دیگری گفته است که: «لمّا کانت امینة کانت ثمینه، و لمّا خانت هانت»
علامه حسن زاده آملی فرموده اند: (مجموعه مقالات ص23)
انسان همانطور که از آن سو به صعود و ارتقاء مى رود و او را درجاتى است، از این سو به سقوط و انحطاط مى آید و او را درکاتى است. و علّت سقوط او گناه او است و گناه را طول و عرض بسیار است، و میدانش خیلى وسیع است.
این انسان ذو القدر و ذو المجد، که «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»، آنقدر به پستى و خوارى گرایش مى یابد که «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ». ابن مسکویه در طهارة الاعراق راجع به این مطلب مثالى مى زند قریب به این مضمون که: شمشیر تا به کمالش باقى است، لایق دست دلاوران و جنگاوران است، و چون از کمالش افتاد، تا به حدّى سقوط مى کند که نعل چارپا مى شود. انسانى که مى تواند چنان قرب الى اللّه پیدا کند، که مظهر جمیع اسماء و صفات الهى بشود، زنگ ها و رنگ هاى هوى و هوس و تعلّقات امور مادى، کارش را به جایى مى کشاند که «ثم رددناه اسفل سافلین» درباره او صادق آید و خداوند سبحان فرمود: «کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»، این رین زنگ جان است، که حجاب انسان مى شود.
این زنگها را باید زدود، و لوح جان را باید تصفیه و تطهیر کرد. این صفاى صحیفه نفس بر اثر مراقبت یعنى کشیک نفس کشیدن حاصل مى شود، وظیفه همه ما این است که مواظب و مراقب خودمان باشیم تا کم کم نهال وجود ما شجره طوبى شود، که «... أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» بر اثر این مراقبت، سلطان توحید بر انسان متجلى مى شود؛ یعنى به توحید افعال و توحید صفات و توحید ذات مى رسد.