عباس ذوالقدری

عباس ذوالقدری
سایت قبلی 2baleparvaz.ir
کانال تلگرامی قبلی menbardigital@

امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ (الکافی، ج‏1، ص: 36) یعنی: هر که براى خدا علم را بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت براى خدا، عمل کرد براى خدا، تعلیم داد براى خدا.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ (نهج البلاغه، حکمت 73)
یعنی: کسی که خود را رهبر و امام مردم قرار داد باید قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خود پردازد و پیش از آنکه به زبان تربیت کند، به عمل تعلیم دهد. و آن که خود را تعلیم دهد و ادب کند، به تعلیم و تکریم سزاواراتر است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.

۱۶ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

در دفتر ششم مثنوی حکایتی هست که شخصی را در رویا آدرس گنجی دادند و گفتند به فلان جا برو و رقعه ای هست و در آن رقعه نقشه ای و ...  

دید در خواب او شبی و خواب کو

واقعهٔ بی‌خواب صوفی‌راست خو

 

هاتفی گفتش کای دیده تعب

رقعه‌ای در مشق وراقان طلب

 

باغ فردوس تو را نیست دلم تنگ، ولی

بی نگاه و نظر  پاک تو زیبا چه کنم؟

عمری است که می‌خواهم با خداوندِ خویش خلوتی داشته باشم که «من» در آن میانه نباشم. (تذکرة الاولیا، ص۶۱۹)


لی مَعَ اللهِ وَقتٌ لا یَسَعنی فیه مَلَکٌ مقربٌ و لا نَبیٌ مُرسَل

مرا با خداوند وقتی است که در آن وقت هیچ ملک مقرب و هیچ پیغمبر مرسل نمی گنجد. و از این پیغمبران مرسل یکی هم خود آن حضرت است.


از دفتر اول مثنوی معنوی قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمی‌گشایم هیچ کس را از یاران نمی‌شناسم کی او من باشد برو

بانگ زد یارش که بر در کیست آن

گفت بر در هم توی ای دلستان

گفت اکنون چون منی ای من در آ

نیست گنجایی دو من را در سرا

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

احمد سودی گفته است که حافظ این بیت را از یزید بن معاویه تضمین کرده است اما محمد قزوینی در یک بحث ده صفحه ای این مسئله را رد کرده است و یک فهرست از منابعی که امکان یافتن شعر یزید در ان بوده را ذکر می کند که در آنها نشانی از این ابیات نیست. بعد حدس می زند که مسلمانان متعصب ترک معاصر سودی این مطلب را از خود ساخته اند تا علاقه مندان به اشعار حافظ را نسبت به او بدبین کنند.

اصل این مقاله قزوینی را می توانید از این کتاب مطالعه کنید.

 

ناصرخسرو به راهی می گذشت 

مست و لایعقل نه چون میخوارگان 

دید قبرستان و مبرز روبرو

بانگ برزد گفت کای نظارگان 

نعمت دنیا و نعمت خواره بین 

اینش نعمت اینش نعمت خوارگان


و امیرالمومنین را گذر بر مزبله‏ ای افتاد که مقداری پلیدی و قاذورات در آنجا بود فرمود: این است آنچه که بخیلان و دنیاپرستان بدان بخل می ‏ورزند. 

وَ قَدْ مَرَّ بِقَذَرٍ عَلَى مَزْبَلَةٍ هَذَا مَا بَخِلَ بِهِ الْبَاخِلُون.

نهج البلاغه  حکمت 195

 سید مرتضی کشمیری رضوان الله علیه به این شعر خیلی علاقه داشتند و زیاد آن را می ‏خواندند و با آن خیلی مبتهج و مسرور می شدند.


ذا شئت ان ترضی لنفسک مذهبا

ینجیک یوم الحشر من لهب النار


(اگر خواستی برای خودت مذهبی برگزینی که تو را روز قیامت از زبانه های آتش جهنم نجات دهد)


فدع عنک قول الشافعی والمالکی

و نعمان والمروی عن کعب الأحبار


(پس قول شافعی و مالکی و نعمان و آنچه از کعب الاحبار است را رها کن) 


و خذ بأناس قولهم وحدیثهم

روی جدنا عن جبرئیل عن الباری


(و از گروهی قول و حدیثشان را بپذیر که حدیث هایشان را از جدشان رسول الله از حضرت جبرئیل از خداوند متعال نقل می کنند)