عباس ذوالقدری

عباس ذوالقدری
سایت قبلی 2baleparvaz.ir
کانال تلگرامی قبلی menbardigital@

امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ (الکافی، ج‏1، ص: 36) یعنی: هر که براى خدا علم را بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت براى خدا، عمل کرد براى خدا، تعلیم داد براى خدا.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ (نهج البلاغه، حکمت 73)
یعنی: کسی که خود را رهبر و امام مردم قرار داد باید قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خود پردازد و پیش از آنکه به زبان تربیت کند، به عمل تعلیم دهد. و آن که خود را تعلیم دهد و ادب کند، به تعلیم و تکریم سزاواراتر است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.

همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز

شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز

 

دهۀ آخر ماه، اول راه سحر است

بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز

 

عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه

سر این سفرۀ تو حال و هوا مانده هنوز

 

گوئیا سفرۀ او دست نخورده مانده است

او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز

 

وای بر من که ببینم همه فرصت‌ها رفت

باز در نامۀ من جرم و خطا مانده هنوز

 

تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است

رفت امروز، ولی روز جزا مانده هنوز

 

هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی

همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز

 

شاعر: علی اکبر لطیفیان
شب عید فطر 1442 چهارشنبه 22 اردیبهشت 1400

افسوس که ایام شریف رمضان رفت

سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک

از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ این گله بد از گرگ

فریاد که زود از سر این گله شبان رفت

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت

شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟

ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت

برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان

آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت

از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر درین معرکه آمد

از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را

چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غیوران به سراپرده مژگان

دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب

آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت

 

صائب تبریزی

چهارشنبه 29 رمضان 1442

و من عجائب ما ذکر فی الایثار: 

ما حکاه أبو محمد الأزدی قال: لما احترق المسجد بمرو، ظن المسلمون أن النصارى أحرقوه، فأحرقوا خاناتهم، فقبض السلطان على جماعة من الذین أحرقوا الخانات، و کتب رقاعا فیها القطع و الجلد و القتل و نثرها علیهم، فمن وقع علیه رقعة فعل به ما فیها. فوقعت رقعة فیها القتل بید رجل، فقال: و اللّه ما کنت أبالی لو لا أمّ‌ لی. و کان بجنبه بعض الفتیان، فقال له: فی رقعتی الجلد و لیس لی أم، فخذ انت رقعتی و اعطنی رقعتک، ففعل، فقتل ذلک الفتى وتخلص هذا الرجل!"

 

المستطرف، ص168

فرهاد میرزا ملقب به معتمدالدوله عموی ناصرالدین شاه قاجار است. با اینکه شاهزاده بوده از خوی و خصلت این طایفه به کلی بیگانه بوده و با اهل علم و دانش و ارباب عقل و خرد مأنوس بوده است. کتاب دارد در جغرافیا به نام جام جم و کتابی در ریاضیات به نام «کنز الحساب» که شرح فارسی خلاصة الحساب شیخ بهائى است. سفرنامه حج دارد به نام «هدایة السبیل و کفایة الدلیل»، و یک کشکولی هم دارد به نام «زنبیل» که گنجینه ای از علوم مختلف است.
ارادت بسیار به حضرت موسی بن جعفر الکاظم علیه السلام داشته است. صحن بزرگی در حرم مطهر آن امام ساخته است که به نام خودش نامیده شده است.
گویند در وقت احتضار وی، اکثر بزرگان در اطراف او جمع شدند، فرمان سکوت داد و گفت: از جمله وصایای من این است که پس از مرگم، مرا غسل و کفن کنید و به هر تشریفاتی که مایلید در تهران و شهرهای دیگر تشییع نمایید و مرا در کاظمین، در حجره‌ی شخصی‏‌ای که در صحن حضرت موسی بن جعفر(ع) برای خود ساخته‏‌ام دفن نمایید و به فرزندان خود گفت: می‏‌دانم که اگر مردم مطلع شوند، در بغداد برای من تشییع بی‏‌نظیری بر پا خواهد شد، در این صورت من از حضرت موسی بن جعفر(ع) خجالت می‏‌کشم و دوست دارم تشییع من مثل تشییع موسی بن جعفر(ع) غریبانه باشد!

لذا هنگامی که به نزدیک بغداد رسیدید، جنازه‌ی مرا بر روی تخته پاره‏‌ا‌ی بگذارید و آن را چهار نفر حمال بدون هیچ تشریفاتی بردارند و به صورت یک نفر غریب دفنم کنید. فرزندان به دستور او عمل کردند، اما همین‌که به بغداد رسیدند، دیدند که به یک‌باره از سمت کاظمین جمعیت زیادی با عَماری و پرچم‌ها به استقبال جنازه آمدند.

 فرزندان آن مرحوم سفارش آن بزرگوار را به مردم گفتند، اما متولی باشی گفت: این دستور حضرت موسی بن جعفر(ع) است. آن حضرت در خواب به من امر کردند که با جمعیت و تشریفات بروید و جنازه حاج فرهاد را بگیرید و با عزت تمام تشییع کنید.

حکیم ملا على نورى و شیخ احمد احسائى با فتحعلی شاه قاجار نشسته بودند، فتحعلی شاه امارت اصفهان را به فرهاد میرزا که ملقب به معتمد الدوله بود واگذار کرد.

شیخ احمد احسائى خواست طعنه ای به فلاسفه بزند، رو به شاه کرد و گفت: به مقتضای قاعده «فاقد شیء نمی تواند معطی آن باشد» فتعلی شاه باید مالک اصفهان باشد تا بتواند آن را اعطا کند.

حکیم نوری بلافاصله پاسخ داد: شاه بنای اصفهان را واگذار نکرده است، بلکه حکومت آن را واگذار کرده است که الان در اختیار دارد.

علامه حسن زاده آملی پس از نقل این ماجرا نوشته اند: «از این گونه حرف یاد شده در مؤلفات شیخ احسائى بسیار دیده می شود که گواهى می دهند انّه کان ممّن لم یعتبروا القواعد الحکمیة»

صنعت ازدواج

ازدواج صنعتی است که در وسط نظم یا نثر کلماتی به هم نزدیک و پیوسته آورده می‌شود که حرف رَوی (یعنی حرف اصلی آخر آن‌ها) یکی باشد که به آن تضمین‌ المزدوج نیز می‌گویند.

 

مثال: 

«فلان به سیرت گزیده و عادت پسندیده معروف است و به خدمت‌کاری دولت و طاعت‌داری حضرت موصوف."

(حدائق‌السحر و دقائق‌الشعر، رشیدالدین وطواط)

← توضیح

در این مثال همان‌طور که دیده می‌شود، کلماتی که سجع اصلی بر آن مبتنی شده، دو کلمه "معروف و موصوف" است که این همان صنعت "سجع" است؛ ولی سجعی که در سایر کلمات کنار هم آورده شده است و محض زیباتر کردن کلام آمده است، "تضمین‌ المزدوج" گویند: "سیرت و عادت"، "گزیده و پسندیده"، "خدمت‌کاری و طاعت‌داری"، "دولت و حضرت.»


مثال از نهج البلاغه:

فَانْظُرْ إِلَى اَلشَّمْسِ وَ اَلْقَمَرِ، وَ اَلنَّبَاتِ وَ اَلشَّجَرِ، وَ اَلْمَاءِ وَ اَلْحَجَرِ، وَ اِخْتِلاَفِ هَذَا اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ، وَ تَفَجُّرِ هَذِهِ اَلْبِحَارِ، وَ کَثْرَةِ هَذِهِ اَلْجِبَالِ، وَ طُولِ هَذِهِ اَلْقِلاَلِ، وَ تَفَرُّقِ هَذِهِ اَللُّغَاتِ، وَ اَلْأَلْسُنِ اَلْمُخْتَلِفَاتِ. (خطبه 185)

 

مثال از گلستان سعدی:

ـــ «بخت بلندت یار بود و چشم بختت بیدار که به صحبت پیری افتادی پخته، پرورده، جهان‌دیده، آرمیده، گرم و سرد چشیده، نیک و بد آزموده.»
ـــ‌ «شیطان با مخلصان بر نمی‌آید و سلطان با مفلسان.»

صعصعة بن ناجیة از اشراف عرب و رهبر بنی‌تمیم در دوره جاهلیت و اسلام بود. وی نخستین کسی از بنی‌تمیم بود که با پرداخت فدیه، مانع زنده به گور کردن دختران قبیله تمیم می‌شد. هنگامی که اسلام ظهور کرد ۱۰۴ دختر نزد او بود که آنان را از پدرانشان خریده بود تا زنده به گور نشوند. او در این خصوص همچون زید بن عمر بن نفیل (که پنج سال پیش از بعثت، یعنی در سال ۶۰۷ م درگذشته بود) عمل می‌کرد و دختران را قبل از زنده به گور شدن می‌خرید. (زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۳، ص۲۹۴. ابن حبیب، محمد، المحبّر، ص۱۴۱. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، اُسد الغابه، ج۳، ص۲۲-۲۳)

اما سوال این است که با وجود چنین افرادی در جاهلیت پس چرا سنت سیئه زنده به گور کردن دختران برچیده نمی شد؟
و پاسخ هم این است که با مال و ثروت و قدرت و غیره نمی شود جریان اجتماعی به وجود آورد. کاری که انبیا کردند کار تعلیم و تربیت و تزکیه بود. جنس این کار فرق می کند با کارهای امثال صعصه بن ناجیه. انبیاء در روح و جان مردم نفوذ می کردند و در نتیجه اجتماع را دگرگون یم کردند.

کسى ‌را‌ ‌در‌ نجف اشرف دیدم ‌که‌ دعوى امامت ‌و‌ نیابت بلکه فوق این مراتب ‌مى‌ نمود مردم ‌او‌ ‌را‌ مجنون ‌مى‌ دانستند ‌و‌ حقیر ‌با‌ ‌او‌ ‌به‌ رسم ملاطفه مشى ‌مى‌ نمودم ‌در‌ شبى ‌از‌ شبها ‌در‌ حرم مطهر ‌با‌ ‌او‌ ‌در‌ صحبت بودم معلوم ‌شد‌ ‌که‌ سبب این دعوى گزاف ‌از‌ این بیچاره ‌آن‌ ‌شد‌ ‌که‌ ‌در‌ اصل دهقان ‌و‌ اهل زراعت بوده ‌و‌ خود ‌به‌ نفسه ‌در‌ ‌یک‌ روز عمل ‌ده‌ نفر ‌مى‌ نمود ‌و‌ روزى بیست فرسخ پیاده راه ‌مى‌ رفت ‌و‌ حمل اثقال ‌به‌ قدر پنج نفر ‌مى‌ نمود این امور داعى ‌شد‌ ‌که‌ ‌آن‌ جاهل کور نافهم مدعى نبوت ‌و‌ امامت شود خلاصه ‌در‌ صفتى ‌که‌ انسان ‌در‌ ‌آن‌ صفت خود ‌را‌ کامل ‌و‌ فائق اقران بیند طغیان کند.
مدرسی، شرح دعای بیستم صحیفه سجادیه

 

نگارنده: نویسنده متن فوق در ادامه مطلبی درباره افلاطون و ابن سینا آورده اند که کذب و اشتباه محض است. تهمت تکذیب نبوت به افلاطون الهی و شیخ الرئیس ابن سینا سخنی بسیار شگفت است.

در کتاب فلاح السائل سید بن طاووس این دعا را برای بیدار شدن برای نماز شب ذکر کرده است و فرموده خود مولف هم به آن مقید بوده است:

 

اللَّهُمَّ لَا تُؤْمِنِّی مَکْرَکَ وَ لَا تُنْسِنِی ذِکْرَکَ وَ لَا تُوَلِّ عَنِّی وَجْهَکَ- وَ لَا تَهْتِکْ عَنِّی سِتْرَکَ وَ لَا تَأْخُذْنِی عَلَى تَمَرُّدِی- وَ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْغَافِلِینَ وَ أَیْقِظْنِی مِنْ رَقْدَتِی- وَ سَهِّلْ لِیَ الْقِیَامَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فِی أَحَبِّ الْأَوْقَاتِ إِلَیْکَ- وَ ارْزُقْنِی فِیهَا الصَّلَاةَ وَ الشُّکْرَ وَ الدُّعَاءَ حَتَّى أَسْأَلَکَ فَتُعْطِیَنِی- وَ أَدْعُوَکَ فَتَسْتَجِیبَ لِی وَ أَسْتَغْفِرَکَ فَتَغْفِرَ لِی- إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیم

مرگ ارادی

نمودار شرایط و آثار مرگ ارادی از کتاب سرّ سلوک (ترجمه و شرح رساله الولایه حکیم متاله میرزا احمد آشتیانی - دکتر محمدجواد رودگر)