عباس ذوالقدری

عباس ذوالقدری
سایت قبلی 2baleparvaz.ir
کانال تلگرامی قبلی menbardigital@

امام صادق علیه السلام فرمود: مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً فَقِیلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ (الکافی، ج‏1، ص: 36) یعنی: هر که براى خدا علم را بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها عظیمش خوانند و گویند: آموخت براى خدا، عمل کرد براى خدا، تعلیم داد براى خدا.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ (نهج البلاغه، حکمت 73)
یعنی: کسی که خود را رهبر و امام مردم قرار داد باید قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خود پردازد و پیش از آنکه به زبان تربیت کند، به عمل تعلیم دهد. و آن که خود را تعلیم دهد و ادب کند، به تعلیم و تکریم سزاواراتر است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد.

اصولی درمعرفت نفس

کلمه 587 از کتاب هزار و یک کلمه علامه حسن زاده آملی

یکى از آثار قلمى این خدوم علم حسن حسن‌ زاده آملى، کتابى به نام دروس معرفت نفس است که به نظم و نضد خاصّى، بالفعل حاوى یکصد و پنجاه و سه درس است که سالیانى براى عزیزانى طالب کمال، تحریر و در محضر انس و قدس آنان تقریر و تدریس مى‌شد.

عصاره و خلاصه بسیارى از مطالب دروس معرفت نفس را به صورت «اصل» درآورده‌ایم که اگر گاه نیاز پیش آید، از این اصول یادآور شویم:

ناصرخسرو به راهی می گذشت 

مست و لایعقل نه چون میخوارگان 

دید قبرستان و مبرز روبرو

بانگ برزد گفت کای نظارگان 

نعمت دنیا و نعمت خواره بین 

اینش نعمت اینش نعمت خوارگان


و امیرالمومنین را گذر بر مزبله‏ ای افتاد که مقداری پلیدی و قاذورات در آنجا بود فرمود: این است آنچه که بخیلان و دنیاپرستان بدان بخل می ‏ورزند. 

وَ قَدْ مَرَّ بِقَذَرٍ عَلَى مَزْبَلَةٍ هَذَا مَا بَخِلَ بِهِ الْبَاخِلُون.

نهج البلاغه  حکمت 195

این الزاهدون؟

یکی از بزرگی پرسید: این الزاهدون فی الدنیا الراغبون فی الآخره؟

پاسخ داد: سخن وارون کن و دست بر هر که خواهی بگذار.

قال بعض المفسرین اتفق الناس کلهم على أن سجودهم لآدم لم یکن سجود عبادة لأنها لغیر اللّه کفر. لکن قال بعضهم: ان آدم کان کالقبلة و السجود للّه تعالى ...

و قیل کان السجود تعظیما لآدم علیه السلام فکان ذلک سنة الأمم السالفة فى تعظیم أکابرها (کتاب مجمع البحرین).

سجده براى آدم سجده عبادت نبوده و آدم به قولى قبله بوده و به قولى ضعیف، سجده براى تعظیم آدم بوده.


- حجة التفاسیر، تعلیقه‏2 ج‏7، ص 396

سؤال می کنند که آیا پیامبر صلى الله علیه و آله در تشهد نماز، بر خود صلوات و نیز سلام می ‏فرستاده یا نه؟

جواب این است که: البته چنین بوده. و دلیل بر این مطلب آنست که: عیسى علیه السلام بر خود سلام کرده آنجا که گفته است: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» (سوره مریم آیه 33).

حجة التفاسیر، تعلیقه‏۲، ج‏۷، ص۴۱۸

مفهوم وجود مشترک معنوی است، نه مشترک لفظی


سه دلیل برای این مدعا وجود دارد:


الف) اینکه وجود قابل تقسیم است به واجب و ممکن. و ممکن الوجود هم قابل تقسیم است به اقسام دیگری. واضح است وحدت مقسم یکی از شرایط صحت تقسیم است و مقسم در همه اقسام حضور دارد به اضافه یک قیدی.


ب) عدم ملازمت در شک بین مفهوم و مصداق.

بسیار اتفاق می افتد که وجود چیزی را ثابت می کنیم سپس در خصوصیات آن شک می کنیم. مثلا آن را قسم خاصی از وجود می دانیم سپس متوجه می شویم که این اعتقاد اشتباه بوده است. با این حال اعتقاد ما به اصل وجود آن شیء از بین نمی رود. پس اگر وجود معنای واحدی نداشت و مشترک لفظی بود باید با تغییر موضوعاتش در اعتقاد ما، معنایش تغییر می کرد، حال آنکه اینگونه نیست.


ج) عدم یک معنا دارد که همان نیستی است. (منظور عدم مطلق است نه عدم مضاف) وجود هم که نقیض عدم است باید یک معنا داشته باشد وگرنه ارتفاع نقیضین پیش می آید.

این دلیل در شرح منظومه به این صورت بیان شده است:

و أنّه لیس اعتقاده ارتفع             اذا التّعیّن اعتقاده امتنع‏

وجود است که مشهود ما است؛ ما موجودیم و جز ما همه موجودند؛ ما جز وجود نیستیم و جز وجود را نداریم و جز وجود را نمی ‏یابیم و جز وجود را نمی ‏بینیم.

وجود را در فارسى به هست و هستى تعبیر می کنیم. در مقابل وجود عدم است که از آن به نیست و نیستى تعبیر می ‏شود. و چون عدم نیست و نیستى است پس عدم هیچ است و هیچ، چیزى نیست تا مشهود گردد و اگر بحثى از عدم پیش آید به طفیل وجود خواهد بود. پس وجود است که منشأ آثار گوناگون است و هر چه که پدید می ‏آید باید از وجود باشد نه از عدم. و من بدیهی ‏تر از این درس چیزى نمی ‏دانم.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ* الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ‏ 

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏


نگارنده را شیوه و برنامه این بود که هرگاه از حوزه علمیه تهران یا قم به آمل می ‏آمد با دوستانى در آنجا، چند حلقه تدریس و تحقیق داشت. این دروس معارف عقلى و اصول علمى که چشمه‏ هایى از منبع حیات لایزالى، و گوهرهائى از خزائن وسائط فیض الهى است، اثرى است که از برکت محفل آن تشنگان آب زندگانى، به رشته نوشته درآمد.


مثنوى را چون تو مبدأ بوده ‏اى             گر فزون گردد تواش افزوده ‏اى‏

همّت عالى تو اى مُرتجى                  می کشد این را خدا داند کجا

کان لِلّه بوده ‏اى در ما مَضى               تا که کان اللّه له آمد جزا

هرکش افسانه بخواند افسانه‏ ایست    و آن که دیدش نقد خود فرزانه ‏ایست‏


امید است که مردم صاحب‏نظر را اثرى مؤثر و مستعدین را مأدبه ‏اى با فائده و مائده‏ اى با عائده بوده باشد. افتتاح آن، پنجشنبه سوم محرم هزار سیصد و نود و پنج هجرى قمرى مطابق بیست و ششم دیماه هزار و سیصد و پنجاه و سه هجرى شمسى بود. در این دروس معرفت نفس اعنى خودشناسى، طریق معرفت به ماوراى طبیعت و به خداشناسى است که مرآت و مرقات جمیع معارف است؛ وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ. 

دروس معرفت نفس عنوان یکی از کتب نفیس علامه حسن زاده آملی است که شامل صد و پنجاه و سه درس است. تصویر زیر صفحه اول این کتاب است که حضرت علامه با دستخط زیبای خود تقریظی بر کتاب خودشان نوشته اند و در اهمیت موضوع معرفت نفس داد سخن داده اند.