صنعت ازدواج
ازدواج صنعتی است که در وسط نظم یا نثر کلماتی به هم نزدیک و پیوسته آورده میشود که حرف رَوی (یعنی حرف اصلی آخر آنها) یکی باشد که به آن تضمین المزدوج نیز میگویند.
مثال:
«فلان به سیرت گزیده و عادت پسندیده معروف است و به خدمتکاری دولت و طاعتداری حضرت موصوف."
(حدائقالسحر و دقائقالشعر، رشیدالدین وطواط)
← توضیح
در این مثال همانطور که دیده میشود، کلماتی که سجع اصلی بر آن مبتنی شده، دو کلمه "معروف و موصوف" است که این همان صنعت "سجع" است؛ ولی سجعی که در سایر کلمات کنار هم آورده شده است و محض زیباتر کردن کلام آمده است، "تضمین المزدوج" گویند: "سیرت و عادت"، "گزیده و پسندیده"، "خدمتکاری و طاعتداری"، "دولت و حضرت.»
مثال از نهج البلاغه:
فَانْظُرْ إِلَى اَلشَّمْسِ وَ اَلْقَمَرِ، وَ اَلنَّبَاتِ وَ اَلشَّجَرِ، وَ اَلْمَاءِ وَ اَلْحَجَرِ، وَ اِخْتِلاَفِ هَذَا اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ، وَ تَفَجُّرِ هَذِهِ اَلْبِحَارِ، وَ کَثْرَةِ هَذِهِ اَلْجِبَالِ، وَ طُولِ هَذِهِ اَلْقِلاَلِ، وَ تَفَرُّقِ هَذِهِ اَللُّغَاتِ، وَ اَلْأَلْسُنِ اَلْمُخْتَلِفَاتِ. (خطبه 185)
مثال از گلستان سعدی:
ـــ «بخت بلندت یار بود و چشم بختت بیدار که به صحبت پیری افتادی پخته، پرورده، جهاندیده، آرمیده، گرم و سرد چشیده، نیک و بد آزموده.»
ـــ «شیطان با مخلصان بر نمیآید و سلطان با مفلسان.»